قرار گرفتن در کنار دریا، کوه، طبیعت بکر، نخلستان...باعث شده شاعران بومی سرا بخشی از استعدادها و امکانات بالقوهی فرهنگی و ادبی خود را به ظهور برسانند. شاعران بومی زیادی تلاش نمودهاند تا با المانهای بومی و جغرافیایی خود احساس و تصاویر شاعرانه را به مخاطب عرضه کنند. «عاشقی مثه چنه؟ مثل صدی زنگل بارون / مث نوری که شفق می زنه ری بور گلنگون»، شاعر وفاداری خود را به زادگاهش حفظ کرده و از همان چشمه قدیمی که سرشار از صمیمت میباشد آب مینوشد.
حوزه هنری استان بوشهر، در آفرینشهای ادبی، فعالیتهای وسیع خود را آغاز نموده که یکی از آنها ایجاد کارگاه شعر و حمایت از فعالان عرصه قلم و بهویژه برگزاری نشستها و شبشعرهای محلی است. با توجه به فرارسیدن روز بوشهر، با یکی از شاعران شاخص این حوزه «دکتر منوچهر بایندری» مصاحبهای انجام دادهایم تا بیشتر با دیدگاهشان آشنا شویم.
چه شد که بهسوی شعر محلی رفتید؟
در سال ۸۳ از من خواسته شد که داستانی به زبان بومی برای رادیو بنویسم. داستان را نوشتم. بعد حس کردم میشود این را به نظم بومی درآورد. همین آغاز ورود من به حوزه شعر بومی بود.
تفاوت موضوعات اشعار محلی و معیار شما چیست؟
شعر بومی از شعر معیار صمیمانهتر است و با آن حرف دل را بهتر میتوان زد. فرض کنید فرزندی از یک خانواده روستایی برای تحصیل به یکی از دانشگاههای تهران رفته باشد. او در آنجا مجبور است با اساتید و همکلاسیها به زبان معیار صحبت کند؛ اما وقتیکه به روستای خود برای تعطیلات برمیگردد با پدر و مادر و همولایتیهای خود با چه زبانی حرف خواهد زد؟ اگر به زبان معیار حرف بزند او را فردی بیگانه و غیر صمیمی میدانند اما اگر به زبان محلی گفتگو کند با او بهتر رابطه برقرار خواهند کرد.
شما شعر بومی و محلی را چگونه تعریف میکنید و این نوع شعر دارای چه نوع خصوصیاتی است؟
شعر بومی، زبان بیواسطهی دلهاست. ما وقتی بهصورت محاوره حرف میزنیم کلمات و افعال را میشکنیم. شعر محلی از شکستهترین زبان بهره میجوید. متواضع و فروتن و به ما نزدیک است.
در اشعار محلی موضوعات منطقهای دنبال میشود و از اصطلاحات، کنایهها و امثالی استفاده میشود که در دیگر مناطق قابلفهم نیست؛ بنابراین زیادی خصوصی است.
با توجه به فر ا رسیدن روز بوشهر اگر شعری با همین موضوع دارید برایمان بسرایید
من در شعری دارم که:
دلم بی تو نوم و نشونی نداره
ستارهی پر آسمونی نداره
در این شعر از شهرستانها و خصوصیات آنها نام میبرم و در آخر از شهر بوشهر میگویم که:
مث رنگ دریی شو و روز بندر
فلک رنگ زرد و کلونی نداره
وُ بوشهر بختر ندیدم دیاری
بهاری که از پی خزونی نداره
اخیرا کتاب شعر بومی «جایورد» منتشر نمودید که بازخورد زیادی داشت اینیک پیام مهم است که هنوز مردم زبان بومی را میپسندند و اتفاقاً بیشتر از کلاسیک دنبال کننده دارد.
کتاب جایورد دفتر سوم من در حوزه شعر محلی بود که به همت انتشارات« قلمداران جنوب» به چاپ رسید
و واقعاً بازخورد خوبی در میان مخاطبان شعر بومی داشت. همانطور که گفتم مردم جنوب، شعر و شاعر بومی را از خود میدانند و برخوردشان برخوردی خویشاوند گونه است. انگار که سالهاست تو را میشناسند و گاهی چندان اشتیاق به دیدار شاعر نشان میدهند که خود شاعر متحیر میشود.
نظر شما در این رابطه چیست باوجودی که حتی شاید مخاطب برخی مواقع زبان را متوجه نشودولی علاقه مند است؟
در بوشهر چند لهجه یا گویش در کنار همزیست میکنند و اتفاقاً شنیدن شعر از لهجه همسایه، احساس خوشایندی به مخاطب میدهد و وقتیکه شعر درست و دقیق خوانده شود، ۸۰ تا ۹۰ درصد آن قابلفهم است؛ و آن عبارات یا واژگانی که نامأنوس است خودبهخود از طریق متنی که آن را در برگرفته، معنایابی میشود و مخاطب به حدس و گمان، معنای آن را درمییابد.
چه تعریفی از شعر بومی و محلی استان دارید و در حال حاضر شعر بومی استان در چه مراتبی قرار دارد؟
برای تعریف شعر بومی همان عبارتهایی را میتوان به کاربرد که برای شعر معیار به کار میرود؛ یعنی شعر به هر زبان و گویشی که باشد از لحاظ ماهیت تفاوت نمیکند. تنها تفاوت عمده شعر بومی استفاده از کلمات شکسته و بهشدت خصوصی هر منطقهای است. گویی با شعر بومی جواز ورود به اندرونی ِ عمارت فرهنگهای مناطق را به دست میآوریم.
شعر بومی استان اکنون نسل چهارم شاعران خود را عرضه کرده است. نسل اول که کم شمار بود و نمونه شاخص آن علینقی دشتی بود . نسل دوم پرقدرت ظهور یافتند مثل بیابانی ،کمالی ،شمسی زاده و مرادی، بعد نسل سوم است که پیروان وفادار نسل دوم بودهاند ازجمله غلامی، بهزادی ،نجدی ، هاشمی و دیگران و اکنون نسل چهارم شاعران بومی که پرشمارتر هستند ازجمله خدادادی شیخیانی ،عابدی ،شمس العلما و دیگران... البته نسل پنجمی هم در راه است با اشعاری که اینجا و آنجا میخوانند اما الآن دورهی نسل چهارم است.
بنابراین سنت شعر بومی سرایی همچنان پابرجا و پرطرفدار است . ولی آینده را نمیشود پیشبینی کرد.
دغدغهها و مقصود شما از سرودن شعر محلی چیست؟
دغدغههای من برای سرودن شعر، تنفس در هوای نیاکانی است و برحسب علاقهام به اقلیم جنوب و زادبوم شعر به این لهجه میسرایم. البته با ورود به دنیای واژگان بومی برایم کشف و آشکار شد که میتوان در این فضا شعر نوشت چه تغزلی چه حماسی و چه اجتماعی. به خاطر اینکه فرهنگ بومی جنوب از غنای بیپایانی برخوردار است و زبان این مردم پتانسیل زیادی برای شعرگویی و داستان سرایی دارد.
چه عاملی شما را برای شعر گفتن ترغیب میکند و از چه مسائل و منابعی الهام میگیرید؟
منبع الهام من خورشید و دریا و نخلستانهای سبز و ماهورهای وهم زده و شور جان مردمان خونگرم این دیار است. برای سرودن، صرف دم زدن در هوای جنوب کافی است ، استادی داشتیم در دانشگاه میگفت شما جنوبیها همینطور مادرزادی سورئال و رئالیست جادویی هستید! یعنی با دنیایی شگفت روبرویید. همین هم کناری با دریا و تفته شدن زیر آفتاب بیرحم آن بس است تا در جان تو آتش و وهم را به هم بیامیزد و از تو شعر برویاند.
راز ماندگاری برخی اشعار محلی مانند «سی بوشهر هیچکی دلش مثل مو غمگین نبیده» از دکتر حمیدی، عبدوی جط از منوچهر آتشی و شعر «گرگ پیر» از خودتان را در چه میدانید؟
در پرسش شما نکتهای هست که باید آن را بازکنم. ما دو اصطلاح بومی سرایی و بومیگرایی داریم. در بومی سرایی شاعر از زبان بومی بهره میگیرد و شعر در بافت بومی شکل و فرم مییابد اما در بومیگرایی شعر در بافت زبان معیار متولد میشود و فقط اشارههای بومی در آن است و گاهی واژگان محلی راه مییابد. شعر عبدوی جط یا ظهور آتشی شعر بومی گرایانه است نه بومی؛ اما آن دو شعر دیگر از حمیدی و من شعر بومی است با بافت بومی سرایانه.
راز ماندگاری هر شعر پنهان است. اگر پنهان نبود که بدان راز نمیگفتند؛ اما میتوان حدسهایی زد. برای ماندگار شدن شعر اول قدم برخاستن کلمات از سویدای دل است تا بتواند بر دلها بنشیند. دیگر فرم ساده و عمیق شعر است که باجان مخاطب بیامیزد؛ و دیگر بخت و اقبال و شور و حرارتی که در آن شعر است. بااینهمه نمیتوان با قطعیت گفت که چه شعری ماندگار است و چه شعری میرا؛ مگر آنکه قرونی بر آن بگذرد و همچنان مردم آن را زمزمه کنند. اینکه شعری چند دهه بر سر زبانها باشد نشانه ماندگاری نمیتواند باشد.