برای وطنم ایران و حماسه های جاویدش
بپرس از لاله های بی نشان نام و نشانش را
بخوان با صخره ها شعر بلند و جاودانش را
به دریاها بگو از طعنه ی طوفان هراسی نیست
نخواهد داد حتی یک وجب این خاک جانش را
بگو با دشمنش این گربه مثل شیر آماده ست
که فردا خُرد خواهد کرد حتی استخوانش را !
بگو این خاک از خورشید های سرخ سرشار است
چه عطر دل نشینی مست کرده آسمانش را
به آه خویش برپا کرده ام کوه سترگش را
به اشک خویش جاری کرده ام رود روانش را
کنار مرزهایش آرش از نو می زند لبخند
دوباره می بَرد بر شانه ها تیر و کمانش را
دکتر حیدر منصوری
****************************
غزل « کتیبه ی زیر غبار»
در خلوت نفس های به شماره افتاده یک جانباز شیمیایی
کوهی به روی « صندلی چرخدار » بود
پشت ِ سرش « زنی » که نشان بهار بود
کوهی که هر سپیده به خورشید گرم بود
عمری صدایِ حنجره ی این دیار بود
حالا صدای « خس خس » او می رسد به گوش
« تاری شکسته» در دل این روزگار بود!
زن در پیاده رو پی ِیک ابرِ خسته آه
ابری که روی شانه ی طوفان سوار بود
باران نشسته بد به هر شیشه ، هر کیوسک
این شهر چون « کتیبه ی زیر غبار » بود!
می خواند تیتر اول هر روزنامه را
در پشت دکّه ای که به تیری مهار بود
ناگاه یک خبر ، خبر داغِ داغِ داغ:
« پچ پچ سر محاکمه ی شهردار بود»
یک تابلو به نام شهیدی که خورده خط ...
اندیشه ای به « خطّ» سیاهی دچار بود! (1)
« این فکر روشن! از چه جهت آب می خورد؟»
بغضی درون سینه ای او در هواااار بود
این سو زنی که شال سرش را- به سمت غرب-
« زن، زندگی...» ، بزعم خودش در حصار بود (2)
چشمش به شب نوشته ی دیوار : « مرگ بر ....»
از دست شهر در دلِ او انزجار بود! (3)
در سرفه هاش خون اناری مچاله داشت
یک ابر پر فشار ... پُر از انفجار بود
##
می خواست که فرار کند از همه ، ولی
کوهی به صندلی خودش بس دچار بود!
پ . نوشت :
1-اشاره به حذف نام شهدا از تابلو خیابان ها و کوچه های پایتخت و بعضی دیگر از شهرهای ایران.
2-رجوع شود به شعار سیاسی « زن ، زندگی ، آزادی » که نخستین بار در اعتراضات 1401توسط اختشاشگران وارد ایران شد.
3-اشاره به دیوار نوشته های اهانت آمیز در فتنه سال 1388 و .. علیه رهبران مقدس نظام اسلامی توسط منافقان و فتنه گران جنگ نرم.
غلامرضا ابراهیمی
****************************
چند رباعی برای جنگ نرم
«برای جمهوری اسلامی ایران»
(1)
برای غربت شهیدان ....
از ترس خبر .... تحت فشار ، آمده ای
بر « تابلویی » محو غبار آمده ای
این کوچه به نام « یاس » بوده سی سال
چه زود به ذهن « شهردار» آمده ای !!!!
(2)
گول سخن عجیب شان را نخوریم
ما حقه ی پول و جیب شان را نخوریم
« امروز بهانه شان حجاب زن هاست»
ای عشق ! بیا فریب شان را نخوریم !
(3)
این خاک به زیر سایه ی یک علَم است
دیری است نظر کرده ی شاه کَرم است
با خون تمام لاله ها بنویسیم :
« جمهوری اسلامی ایران حرَم است»
(4)
بالی به هوای سبز دامی ندهیم
اندیشه ای خود به هیچ خامی ندهیم
این خاک پر از عشق « حسین بن علی » ست
ما خاک حَرم را به حرامی ندهیم !
غلامرضا ابراهیمی
****************************
دلتنگی برای میهن همیشه ام « ایران» و بحران های پشت سرگذاشته اش...
پشت کدامین درخت
پنهان شده ای
کدامین دیوار
که دست گنجشک ها نمی رسد
به شاخه هات
نگاه کن
به اندیشه ی خاکستری سایه ها
به چشم خسته ی شهر
به ابرهای مغرور
که اطلسی های کسل
دق کرده اند بی لبخندش ...
صندوقچه ی خاطرات را
ورق بزن
ورق بزن چشم های سرخ « متروپل » را
بغض « پلاک » ها میان خاکریز را
دهان کف نشسته ی « زاینده رود » و
« عقیق جامانده ی کرمان »
در فرودگاه بغداد...
از کدامین درد فرار می کنی ؟
درد
خونی است کوپنی
خونی است فریز شده
واکسینه
اهدایی حقوق بشر !
درد
ریشه ی فریادهایی است سرخ
در شب سنگر...
بیا
در آخرین روایت چراغ خانه مان
پشت به بی اعصابی دیکتاورهای غرب
بنشین رو به پنجره ی دریا
کنار بغض گرامافون
ما
هیچ کسی را جز خودمان نداریم
" ما برای آن که ایران
خانه ی خوبان شود
رنج دوران دیده ایم"
دریا افکار آزاد