منوچهر بایندری،سربازهای عراقی به‌جای گلوله با آینه، نور پرتاب می‌کردند

منوچهر بایندری،سربازهای عراقی به‌جای گلوله با آینه، نور پرتاب می‌کردند
کتاب « کوچک‌تر از ام یک » صبح روز دوشنبه با حضور شاعران ، هنرمندان ، نویسندگان و مسئولین استانی در حوزه هنری استان بوشهر رونمایی شد
دوشنبه ۲۳ اسفند ۱۴۰۰ - ۱۵:۰۰
کد خبر :  ۱۵۶۱۰۷


کتاب «کوچک‌تر از ام یک» به قلم دکتر منوچهر بایندری نوشته‌شده است. وی که به خاطرات «عباس حیدری » رزمنده یازده‌ساله پرداخته ، در زمینه انتخاب سوژه و اهمیت آن اشاره کرد،که باهم می‌خوانیم.
این کتاب پس از ده سال تلاش به همت نشر سوره مهر و حوزه هنری استان بوشهر به چاپ رسید.
انگیزه اصلی من برای نوشتن این کتاب، شخصیت خیلی صمیمی و خونگرم عباس حیدری بود. همین ویژگی اخلاقی باعث شد من جذب ایشان بشوم.
عباس حیدری، اهل روستای حیدری در تنگستان است و خودم اهل روستای گلنگون تنگستان. از همدیگر شناختی نداشتیم و بعدها در صداوسیما آشنا شده و دوست شدیم. بعد از آشنایی، خاطرات جبهه‌اش را جسته‌وگریخته تعریف می‌کرد. تا اینکه جرقه کتاب زده شد و از ایشان خواستم تا خاطراتش را به‌صورت منسجم‌تری بازگو کند. ضبط خاطرات برمی‌گردد به سال1390کوچک‌تر از ام یک، به نظر می‌آید که کتابی ویژه نوجوان باشد اما این‌طور نیست. بزرگ‌سال نیز می‌تواند با خواندن آن لذت ببرد.
این کتاب از دو جنبه اهمیت دارد، اول اینکه کودکی یازده‌ساله که طعم یتیمی نیز چشیده؛ باروحیه تنگسیری و آن پیشینه اجدادی شجاعت و رشادت، ناگهان فضای گرم کودکانه را رها کرده و به جبهه می‌رود. به‌جایی که دیگر از نوازش خبری نیست و آنچه می‌بیند سختی و پرخاش فضاهای به‌شدت مردانه جنگ است.
برای عباس در چنین فضایی، تجربه‌های خاصی پیش می‌آید و در سه سالی که به‌صورت پراکنده حضورداشته، حسابی پخته‌ می‌شود، چراکه جنگ را با چشم‌های خود دیده است.
می‌گویند دو گروه از مردان هیچ‌گاه به زندگی عادی برنخواهند گشت، آنان که به جنگ رفته‌اند و آنان که عاشق شده‌اند.
حیدری وقتی به خانه برمی‌گردد یک شخصیت تحول‌یافته شده است.
در داستان معمولاً یا شخصیت ایستا است یا پویا و متحول. در فصل‌های کتاب کوچک‌تر از ام یک می‌بینیم که شخصیت عباس چگونه متحول می‌شود. چگونه یک کودک می‌رود و فشار جنگ را تجربه می‌کند. تلخی‌ها و رنج‌های آن را می‌بیند و وقتی هنوز سیزده‌ساله است انگار سی سال از زندگی‌اش سپری‌شده. وجه دوم پیامی است که در پایان کتاب وجود دارد و آن برتری صلح بر جنگ است.
در فصل‌ آخر عباس با چند تن از هم‌رزمانش در آبادان جنگ‌زده می‌چرخد و خرابه‌های جنگ را می‌بیند. ناگهان نوری به چشمشان می‌خورد و بعد متوجه می‌شوند که در آن‌سوی رود کارون، سربازهای عراقی به‌جای گلوله دارند با آینه به‌سوی آن‌ها نور پرتاب می‌کنند. عباس و دوستانش نیز متقابلاً با آن‌ها نور بازی می‌کنند و در همان حال، فکری ذهن عباس را مشغول می‌کند و آن این است که این روحیه لطیف کودکانه، در هنگامی‌که بی‌رحمانه به میهن ما حمله می‌کردید کجا بود؟
مخاطب نیز با خواندن این فصل درمی‌یابد که انسان‌ها می‌توانند فراتر از مرزهای جغرافیایی بیندیشند و به‌جای جنگ، برای یکدیگر صلح آرزو کنند.

ارسال نظر